I aM sOme onE elSe

تو منحصر به فردی ، دنبال چی میگردی ؟!

کم کم داریم وداع می کنیم با شعبان و آماده میشیم برای ماه بعدی که زیباترین ماه خداست

البته جدا از گشنگی و تشنگیش که البته اوناهم صفایی داره !

کلا آدم توی ماه رمضان یه حال و هوای خاصی داره . سحرا پا میشی همینجور خوابو بیدار یه کوفتی میخوری بعد میری وضو میگیری آماده میشی واسه نماز . نمازو که خوندی دیگه خوابت نمیاد که !

روزه گرفتن توی تابستون و مخصوصا تو شهری مث اصفهان ، سخته خدایی . اما خب دیگه . واجباته دیگه .

جدیدا رفتم تو یاهو . بالای آرمش یه ماه گذاشته بود . یاهو و این حرفا ؟!

یه سری از تبلیغات ماه رمضونی هم هست که از این سایت گرفتم . حالشو ببرین :

 

اینجا یه سوال واسه من پیش اومده ، مگه نمی گفتن آرم کوکا کولا رو برعکس که بکنی میشه لا محمد لا مکه ؟ خب پس اینا ...؟

محصولات غذایی مک دونالد

تبلیغ ساری هندی

تبلیغ اپراتور اتصالات

تبلیغ آی تی سی


تبلیغ رادیوهای نجوم و نیل در مصر

تبلیغ چراغ قوه

تبلیغ شبکه ی TE DATA

تبلیغ کینگ برگر

تبلیغ بیسکوییت


+ یه دایی دارم حدودا 4 سال ازم بزرگتره . کلا از بچگی با هم بزرگ شدیم و همش با هم بودیم و ...

اسمش سعیده

حالا رفته سربازی یه هفته ای میشه . افتاده کرمان

یه جورایی خیلی سخته ... تا حالا اینقد از هم دور نبودیم ...


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, |

سلام سلام سلام سلام

آخی چقد دلم برا اینجا تنگ شده بود

می دونم واسم دعا نکردید اما خب دیگه مشکله حل شد شکر خدا

فکر نمی کردم اینقد زود حل شه !

خب دیگه چه خبرا ؟

خوش میگذره ؟

ما که همینجور ول می گردیم

نصف عمرم پای این کامپیوترم ، نصف دیگش یا خوابم یا دارم آهنگ گوش میدم یا کلاس زبانم !

آخه این چه تابستون گندیه ؟

حوصله م شدید سرمیره

اینجام که پشه پر نمی زنه

چار تا عکس بذارم برم :

اینجا قطب جنوب است .... آی لاو یو پی ام سی !

 - ستاره رستگار,حسام بیستو دو سیزده,علی لطفی مجنون,محمدرضا نادری,یاسی نیازی,سهیلا ,مجتبی تنها, ,نگار مهربان,عقیل اردوخانی,طـــنـــاز بد گیرل,الهام عرب قایینی,            امیر عباس جهانبخش,جلیل رستگار,حمیدرضا ,محمد    ,ساواش روس بانه,آنتی اس شکارچیِ شیاطین, ,جیم کیفر ساترلند معاون کلوب تجهیزات نظامی,

 - حسین ربیع, ,جلیل رستگار,مجتبی تنها, , ,عقیل اردوخانی,فادیا ااااا,احسان ,بیژن حامی فرمانده اسد,جیم کیفر ساترلند معاون کلوب تجهیزات نظامی,محمد پسرک خفن,صادق   ,رحیم عردان,علی لطفی مجنون,مهدی مدیر كلوب سایه بیام,افشین ,

 - شادی آفرین سیل سپور, ,ستاره رستگار,زینب مهربان,لیلا جوون ,منصوره مرگان ازغدی, ,بیژن حامی فرمانده اسد,جلیل رستگار,جیم کیفر ساترلند معاون کلوب تجهیزات نظامی,علی لطفی مجنون,

 -  , شُـکلآ تــ    تـَلــخَـ,مهندس حمید جیگر خنگولی پور, ,ناهید ر,سارا کلینتون , ,پیمان  ,آرتا , ,زَهــ ـ ـ ـــرا  دُخـــــتـَـ ـ ـ ـرﮮ  از جـِــ ـ ـ ـ ــــنسِ بـ ـ ـ ـاران    , , ,جاوید ع ش,سام فتوحی,سمیرا  وفـــــــــادار,پــ ـ ـر یـ ـ ـا ,آنیتا افسونگر,

 -  شُـکلآ تــ    تـَلــخَـ,علی  ,مهرداد پارسا,نگی , ,من تکم ,حسین رستمی,زینب ؟؟؟؟,حامد فرکانس,رضا ک,اشکان تاتوووووو ,

 - گــــلـســــــــــــــآ خــــــــانـــــــومــــی, شُـکلآ تــ    تـَلــخَـ,الناز محمدی,قیوم توماج,بابا شاه ,علی کارگر,محسن من کمی تا قسمتی بد تو خوبی ,پارمیس کیانی, ,محمد ,ساحل حشمت,یاسی  بیوتی,پانته آ رضایی, نارسیس زیزیگولو آسی پاسی دراکوتا تا به تا  دراکولای پا کوتا,رویـ ـ ـا جـ ـ ـ ون استقـ ـ ـلالـ ـ ی سی آتیـ ـ ـ ـ ـ ـشه عـ ـ ـاشق هـ ـ ـرچی اس اسیه,مهشاد  كوچولووووو,بهار سلطانی,اکبر عبدی, ,

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, |

والا همچین بار گران که نبودیم ، نامهربان هم نبودیم ، اما دیگه رفتیم دیگه .

این چند وقته به دلیل یه سری مشکلات پیش اومده تا یه مدتی نمی تونم بیام به این وب سر بزنم . البته نمی دونم دقیقا چه مدتی ، شاید کم شاید زیاد شاید اصن یه فرجی بشه و اون مشکله حل بشه و ...!

برام دعا کنین

فراموشم نکنین

دوستتون دارم


+ راستی تا یادم نرفته ، هرکی کاری باری داره ، البته فقط کار ، بارو ما نیستیم ، ایمیل بزنه که شاید هر از گاهی تونستم یه سری بهش زدم .

tarannom.1377@yahoo.com

+ آقا سعید ، اینقدر نیمدی که حالا من باید برم ...


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, |

واقعا که اصفهانی جماعت همینه . از در خونه که پا تو میذاشتی بیرون شب عیدیه یه کم بگردی دلت باز شه ، می دیدی گله به گله مردم صف کشیدن ، آقا حالا کاش صف می کشیدن ، تو سر و مغز هم می زدن واسه یه بستنی لیوانی که می دادن

ما که نیم ساعت رفتیم بیرون ، حالمون گرفته شد بسکه دیدیم مردم دارن همدیگه رو می کشن . حالا یارو با یه ماشین آنچنانی اومده وایساده گوشه ی خیابون دستشو گرفته بیرون بلکه یه دوغ و گوشفیلی بهش برسه !

آقاجون حالا اگه مستحق بودی یه چیزی ...

تازه بعدش راه می رفتی همش صدای خرچ خرچ لیوان یه بار مصرف می اومد

ای خدا ... کی میشه این مردم یه کم آدم شن ... حداقل اگه میخورن لیواناشو نریزن وسط خیابون ....


+ راستی ، عیدتون مبارک !

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | جمعه 16 تير 1391برچسب:, |

خسته ام انبوهی از دردم رفیق

ار خودم

از زندگی سردم رفیق

بی صدا در بی کسی ها گم شدم

اعتراف

دیگر کم آوردم رفیق ...


+ زندگی کماکان میگذره . بدون هیچ اتفاق خاصی ...

+ دوستام نامرد شدن . فکر نمی کردم این قدر زود فراموشم کنن . واقعا راسته که از دل برود هر انکه از دیده برفت ...( البته بجز عده ی محدودی که خودشون می دونن کیان )( قابل توجه تمام نامردایی که آدرس این وبمو دارن )

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, |

به نظر شما در تصویر زیر قسمت بالایی و پایینی چه تفاوتی با هم دارد ؟

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 

رنگ قسمت بالایی و پایینی یکی است !

برای مطمئن شدن انگشت خود را روی خط جدا کننده بگذارید !

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, |

با چشات می خندی اما تو دلت یه چیز دیگست

بم میگی عزیزم و حیف ، تو دلت عزیز دیگست

پنهونش نکن می فهمم می دونم که اشتبا نیست

هرچی باشه اونو میخوای عزیزم اینکه گناه نیست

اگه می تونه غریبه تو رو خوشبخت کنه یارم

دستتو خودم با شادی توی دست اون می ذارم

می گذرم از دلت اما این تو خاطرت بمونه

واسه یارت کم نذاری بی تو یارت نمی تونه

بش نگو حتی که دستات یه روزی پناه من بود

صورت ماه و قشنگت یه زمونی ماه من بود

من که عاشقم می فهمم سخته اینا رو شنیدن

سخته تو چشمای یارت عشق یک غریبه دیدن

من که عاشقم می فهمم ، چقدر سخته نباشی

مرگ ِ واسش که ببینه با یه غریبه آشنا شی

برو خوش باش نازنیم ، من خوشم به دل خوشیهات

بگذر از شکستن من دستشو بگیر تو دستات


+ برای دانلود اینجا کلیک کنید

+ علی باقری . چندوقتیه به توصیه ی کی از دوستان آهنگاش رو گوش میدم . صداش معرکست


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, |

دیروز تولدم بود . راستش این روز تولد کم کم داره میشه یکی از مزخرف ترین روزای زندگیم . یعنی حاضرم هرچی دارم بدم این روز از تقویم زندگیم حذف بشه .

آخه آدم همش منتظر تبریک از یه نفر خاص که کم ترین ارزشی براش قائل نمیشه . و این میشه که گند می خوره به روز ولادت آدم ...

یه قراری هم با یه بروبچ داشتیم ، که البته من خیال می کردم یادشه ، که نبود و ...

کادو و اینا هم که هیچی . کلا این چیزا رسم نیست تو این خونواده ی مزخرف ما . صبح بیدار که شدم مامانم 20 تومن گذاشته کف دست من ، بیا اینم کادوی تولدت .

آخه مادر من کی کادوی تولدو پول میده که تو دومیشی ؟ اونم 20 تومن !! بابا تو داری به عقل و شعور من توهین می کنی . یه ذره برای من ارزش قائل نشدی که بگردی یه کادویی پیدا کنی که ازش خوشم بیاد ...

خواهرمم که کنکور داشت ، اعصاب مصاب کلا نداشت . هم سلولی گرامی هم که تولد خودشم بود و ما که نگرفته بودیم دیگه نباید توقع الکی داشته باشیم .

دوستامون هم که هپروت ... حیف من که این همه کادو واسه اینا خریدم ... نمی کنن یه اس ام اس بدن حداقل ... حالا کادو پیشکش ...

صبح دوتاشون اس دادن . یکی شون همون که باهاش یه قراری داشتم که یادش نبود ....

دیگه تا شب ما دپرس بودیم ... شب پا شدیم رفتیم خونه ی مامان مامانمون ، اونجا با کمال پررویی زل زدیم تو چش مامانجون و خاله مون که امروز تولدمونه . اونا هم که دیدن انگار خیلی ضایعست ما اومدیم گفتیم اینا چیزی نخریدن ، پا شدن دسته جمعی رفتن بیرون و من موندم تنها تو خونه .

رفتن دسته جمعی بیرون و برگشتن . یه خاله هام هیچی گیرش نیومده بود ، یکی دیگشون یه کیف پول خریده بود ، مامانجونم هم یه بستنی خرید داد دشتمون . بیا اینم کادوت . تولدت هم مبارک .

همین . اینم شد تولد باشکوه ما . داداشم شب اومده پیشم میگه بی خیال . غصه نخور . بزرگ میشیم یه چیزی می شیم ، می میریم بعد برامون بزرگداشت می گیرن !!!

اینم با این راه حل های مزخرفش .


+ البته ناگفته نماند که ساعت 10 شب الیناجونم زنگ زد تبریک گفت ، پشت بندش هم تا قطع کرد یه عالمه پیام تبریک اومد ، انگار گیر کرده بودن اون پشت !

+ و  دست بابای گلم هم درد نکنه که کادوش رو نصف شب رو کرد . یه ست گوشواره گردن بند دست بند ( البته نقره ! )


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, |

عبدالغنی می گوید :

- البته این جوان هم آنطور که عزیزمان ، عالم فاضل ، دکتر خشی ، می گویند ، قصور داشته است در فهم ، لاکن تقصیری نداشته است . این ها مثل خریستوفور قولمب هستند و باید دوباره آمریکا را کشف کنند ...

خشی می خندد :

- کریستف کلمب ، کریستوفر کلمبوس !

- صحیح دکتر خشی ! ایضا آن هم درست است . عارض بودم محضرتان ، این جوان مطالبه ای از ما داشت که از یو سی* اخوی ما ، جاسم هم الان به او به نقد از محل دونی شن شما پرداخت می کند که بدانید کمک های شما در اصل در داخل کلاب خرج می شود . لاکن تراجدی این جوان ، مرا به یاد تراجدی مکبث شیخ زبیر می اندازد ...

خشی یک هو جا میخورد ! از همان صف اول روی دوزانو بلند میشود و نگاهی متعجب به عبدالغنی می اندازد :

- مکبث شیخ زبیر ؟! شکسپی یر منظورتان است ؟!

-نه ! این یکی را درست گفتم . همان شیخ زبیر درست است .

- شکسپی یر ، شاعر مشهور انگلیسی ، نویسنده ی مکبث و ...

- خودتان هم می گویید ، مشهور ... مشهور به شکسپی یر شده است . اما اصالتا همان شیخ زبیر درست است . از شما انتظار بیشتری داشتم ، دکتر ! شما که مثل عجم ها نیستید ، اهل فضل هستید ، بایستی می دانستید . شیخ زبیر اصالتا عرب بوده است . در جنگ های صلیبی به اسارت گرفته میشود،اصلا نگاه کنید رومعو و جولیعت چه اندازه به وامق و عذرا و به لیلی و مجنون نزدیک است .

خشی می گوید :

- می دانید من اصلا نشنالیست نیستم ، تعصبی هم ندارم اما لیلی و مجنون که دیگر ربطی به عرب ها ندارد . لیلی و مجنون نوشته ی نظامی است ...

- خب ! نظامی عرب بوده است .

- نظامی اسمش نظامی گنجوی است ... اصلا عرب گاف ندارد که ! گنجوی یعنی متولد گنجه بوده است ...


as you see ( همان طور که می بینید )

+ صبر داشته باشید ! از این کتاب شدیدا خوشم آمده ، باید قسمت هایی از آن را بنویسم ...

+ بیوتن . رضا امیرخانی


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | شنبه 10 تير 1391برچسب:, |

این فصل ، فصل پنج است . می پرسی چرا ؟ روشن است . قرار بود داخل مملکتی شویم که در آن هر دو آدم باحال و با صافیی که بهم می رسند ، به جای سلام و احوالپرسی فریاد می کشند : گیو می ا فایو !* و شرغ کف دست هایشان را به هم بکوبند . گیو می ا فایو یعنی یه پنج به من بده ! گور بابای ترجمه ؛ یعنی بزن قدش ! یعنی پنجه ات را بکوب تو پنجه ام . یعنی دستت را به من بده ، دست های تو با من آشناست ... شرغ !

و البته دروغ نگویم ، همین جوری هم بود . وارد جی.اف.کی که شدم ، تا ویزا را تایید کردند ، دختری ترگل ورگل با لباس سورمه ای افسری جلو آمد و از من پرسید که آیا ایرانی هستم ؟ و من سر تکان دادم . خندید و گفت : گیو می ا فایو ، من ! عشق کرده بودم . اصلا انتظار چنین استقبال گرمی را نداشتم . زمین تا آسمان تفاوت می کرد با انچه که در مورد آمریکا توی کله ی ما فرو کرده بودند . ته دلم قیلی ویلی می رفت که بعد بیست ساعت پرواز ، شرغ بگویم کف دستم را به کف دستش ؛ اما ای کاش ، کاش که ای پلیس زن نبود تا راحت و بدون ترس از شرع و شارع و مشروع ، شرغ می کوبیدم دستم را به دستش . صدایی مدرن از درون م بر میخیزد که کناس از ترشح نپرهیزد ، دست بده و صدایی سنتی جوابش می دهد که شات آپ* ، دست ندهی ها !

دخترک پلیس انگار از گاوگیجه ی درونی من مطلع باشد لبخند می زند و دوباره می گوید : گیو می ا فایو ، پلیــــــــز ! همان طور که پلیزش را می کشد مچ دست من را می گیرد و کف دستم را می کوبد توی یک استامپ پر از جوهر مشکی . شرغ . بعد از من میخواهد که دستم را روی کاغذی با سربرگ اف.بی.آی فشار دهم و بچرخانم . به من می گوید که فینگر پرینت یا همان انگشت نگاری برای ایرانی ها و تبعه های چند کشور دیگر که مشکوک به فعالیت های تروریستی هستند ، لازم الاجرا است .


Give me a Five !

Shut up !

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | شنبه 10 تير 1391برچسب:, |

از سنت لوئیس چیزی نشنیده بودم جز دایره ی بزرگ هیولایی که وسط شهر ساخته اند . هنوز وارد شهر نشده ای که نیم دایره توی ذوقت میزند . خشی دکمه ی ارتباط را فشار می دهد :

- عشق کن آقا ارمیا ! برای کسی که باشکوه ترین بنای زندگی اش میدان شه یاد اعلاحضرت باشد ، سنت لوئیس آرک* خیلی دیدنی است .

- میدان شه یاد نه ... میدان آزادی ...

- شه یادش را درست کردی ، زمان ساختش را که اعلاحضرتی است ، چه میکنی ؟

و راست میگوید . نجاستی که توی جسم ماست با برطرف کردن عین نجاست تطهیر نمی شود . به فرشی می مانیم که نجس شده باشد ، ایستاده یا نشسته ، تفاوتی ندارد ... مهم این است که این فرش را تا خوب نچلانی تطهیر نمیشود... شعاری شد انگار...دریغ از یک تذکر اخلاقی از سهراب، اصلا پنداری با این فصل قهر کرده است ....*


arc = کمان


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | شنبه 10 تير 1391برچسب:, |

دلم میخواهد مثل بازی های کودکی هایم

دسته ی زندگی ام رابدهم دست کس دیگری و باو بگویم؟

تا من برمیگردم این مرحله رو رد کن،نسوزیا ...


+ یه خبر خیلی گند همین دم صبحی رسیده بهم .... گند زده تو اعصابم .... یه معلم زبان داشتیم ترم قبل ، اخلاقش گند ... منم آخرای ترم یه جورایی باش بحثم شد ... حالا این ترم من محل سگشم نمی ذاشتما ... ینی بس که ازش بدم میومد سلام و علیک و اینا هیچی ... حالا من چه جوری این ترم تو چشاش نگا کنم ؟

خدایا یه صبر ایوب به ما اطاعت فرما

کاش بمیره نیاد سرکلاس ... اه ...

+ تا حالا همه ی سیستم های وبلاگ دهی رو امتحان کردم غیر بلاگفا ... تو فکرشم یه وبم اونجا بسازم ، اگه بازدیدش بیشتر بود که اینو حذف می کنم ... اگه نه هم اونو !

 + تو تله تکست شبکه 4 یه بخشی داره به اسم هم اندیشان ، یه نفر به اسم امید یه موضوعی میذاره مردم میان نظر میدن ... یعنی پیام میدن ... حالا تازگیا براش یه سایتی ساختن که خیلی جالبه ...


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, |

Ɖɛƨι∂и : zĦaиƉaяк