I aM sOme onE elSe

تو منحصر به فردی ، دنبال چی میگردی ؟!

گاهی تصمیم می گیرم دیگران را خوشحال کنم .

این کار خیلی راحته .

مثلا می تونی به دوستت بگی که اسم خیلی قشنگی داره . نمیدونین این کار تا چه حد خوشحالش می کنه .

می تونین به دو تا از همکلاسی های صمیمی تون بگین که خیلی شبیه همند و شما در برخورد اول فکر می کردین با هم خواهرن . با این حرف شما اونا حس می کنن که اصلا برای هم ساخته شدن و تا ابد با هم می مونن .

می تونین وقتی مادرتون کلی برای ناهارش زحمت کشیده بهش بگین که غذاش حرف نداشت و حسابی خوشمزه بود . نمی دونین با این کار همه ی خستگی هاش در میره .

می تونین وقتی به نفر براتون هدیه ای آورد ( حالا به هر مناسبتی ) کلی از سلیقه ش تعریف کنین و بگین که اگه می دونستین اینقدر خوش سلیقه س همیشه با اون می رفتین خرید . اینکار به اون اعتماد به نفس می ده .

می تونین وقتی خواهرتون یا کس دیگه ای لباس نو خرید و پوشید ، بهش بگین که خیلی بهش میاد و اصلا انگار برای اون دوختن . از اون به بعد اون هرجا با اون لباس میره کلی اعتماد به نفس داره .

راستش همه ی این راها را خودم امتحان کردم . از اول هم به فکر خودم رسیده بود . گاهی وقتا هم بعضی هاش روم امتحان شده مثل گزینه ی 2 و یا همین آخری .


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, |

امروز صبح سعید اومد خونمون . بچه ی باحالیه . تا عصر اینجا بود و حسابی خندیدیم .

شب قرار بود مادر و خاله زهره بیان خونمون . من داشتم پیک راستان و می دیدم و کیک و شیر می خوردم و در عین حال با ترانه بحث میکردم که یهو در زدن . حالا لباسای من کثیف و موهامم شونه نکردم . همین طور رفتم دم در که خاله زهره را دیدم . حسابی جا خوردم .با رومینا(دخترخالم که 8 سالشه) اومدن تو و منم زودی پریدم لباسامو عوض کردم و موهامو شونه کردم و اومدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود .

تازه ترانه کیک و شیری که داشتیم می خوردیم رو ریخته بود رو لباسش و گلاب به روتون مثل استفراغ بچه شده بود . بیچاره ! اونم از در پشتی سالن فرار کرد و اومد لباسش رو عوض کرد .

ده دقیقه بعد مادر و مهسا(خاله کوچیکه م)هم اومدن . منم با رومینا رفتیم توی اتاقم و من کمدم را بهش نشون دادم . این دخترخاله ی ما هم زلزله ایه واسه خودش ها . یه دقیقه که ازش غافل میشدم گند میزد به اتاق.حالا اتاق همین جوری شلوغ و بهم ریخته هست ها ، این بدترش کرد .

تا یه چیزی رو ازش می گرفتم جیغ می زد ( اه بچه ننه ی ننر ) و بعد تا بهش می دادم میذاشت و می رفت سر یه چیز دیگه . خلاصه پدرمو در آورد نیم وجبی . روی تخت و میز پره آشغال بود و هرچی هم دم دستش بود رو داغون کرده بود . وای بهش فکر که میکنم سردرد می گیرم .

هیچی دیگه . ساعت 12 هم اونا رفتن و بابا اومد .

بعد تا ساعت 2 دعوا داشتیم . آخه تورج CD  هری پاتر هفت رو خریده بود و نمیداد ترانه ببینه . اونم اومده بود به بابا گفته بود و بابا میگفت تو دیگه بزرگ شدی هری پاتر میخوای عزاتو بگیری ؟ بساطی داشتیم به خدا .

بچه ها راستی همگی خیلی نامردین . حالا من چندوقت نبودم شما هم نباید بیاین تو وب؟؟؟؟؟؟؟؟؟


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, |

Music:Inja

Artist:Bahram

Album:24 saat

اینجا ایرانه یه گربه ی 7 هزار ساله

که زنده س تا وقتی که نفت خام داره

اینجا چار فصله ولی تو دل مردمش

فقط سرمای زمستون و سرمایه داره

اینجا آینه ها تو رو به تو نشون نمیدن

ببین گربه منو به کجا کشونده میگم

مردم همه توی رویاهاشون قدم میزنن

تقدیرو واسه همدیگه رقم میزنن

اینجا چوبه ی داره تنبیه انحراف

واژه ی تظاهره معنی احترام

اینجا آبرو CD یه تو دست بچه ته

چیزی که دستتو بگیره دست حسرته

اینجا دین من توجیه کثافت کاری منه

تو یه مجرمی و حکم اسارت دادی به تنت

چی دوست داری بشنوی از این بشر ؟

خواهر روسری سرت کن که من تحرک نشم ؟!

اینجا صف اول نماز پست و مقامه

علم و تجربه رو از بین برده روابط

اینجا ریش بذار یقه ببند کارت رو غلطکه

خنجرو غلاف کن بشو وارد تو مهلکه

اینجا گفتن حقیقتم جواز نداره

اونقدر مشکل داری که واست حواس نذاره

اینجا بچه ی ده ساله قمه به دسته

مرض غرب زدگیه حالا زده به نسله

اینجا خاک اجداد منه ایران من

داره هرروز بازم میشه ویرانه تر

چرا عادت داری بالاسرت شلاق باشه

وقتی ستاره ای نداری تو شبهات ، آره

بنویس ، با خون مردم بی ستاره

بنویس ، از جوونی که زندانو پیشه داره

بنویس عاقبت ماها دربه دریه

اینجا ایرانه ، گربه ی قلب زمینه

اینجا زندگی نمی کنن نفس می کشن

طعم خون برادرو از رو هوس می چشن

اینجا مادر بزرگامون قصه نمیگن

آخه بچه ها دیگه ته قصه رسیدن

اینجا منتو به تلاش ترجیح میدن

سر صندلی تو مترو هم درگیر میشن

اینجا گوش های مردم شعار پرستن

به هم میگن پیدا نمیکنی تو هارتر از من

آخه تفریح سالم جوونا سیگاریه

دخترو زمین زدن ، از رو بیکاریه

اینجا ایرانه و از بالا خوشگله ، همین

توش که میای یه چیزایی هست مشکله نگی

اینجا جای بحثای سیاسی فقط توی تاکسیه

مهندس مملکتم پشت دخل واکسیه

اینجا نابغه هامون همشون بورسیه تو غربن

نخوانم برن مجبورن راضی بشن قلبا

اینجا هرکی به خودش می گیره ژست سرباز

حتی پرنده ها هم ندارن حس پرواز

اینجا واسه خودش داره هرکی قبله ای

کسی فکر تو نیست تا وقتی زنده ای

کنار هر راه راست هزار تا بیراهه هستش

آینده ای نداری چون ایران بیماره نسلش

تا بخوای بجنبی پشتیا زیرت می کنن

خیلی راحت ، سختیا پیرت می کنن

چشمای منه بازم میشه از غم خیس

قلمو میندازم توانی تو دستم نیست

فقط با رفتن راه میشه یه جایی رسید

اینجا واسه رسیدن راهی جز رفتن نیست

اینجا خاک اجداد منه ایران من

داره هرروز بازم میشه ویرانه تر

چرا عادت داری بالاسرت شلاق باشه

وقتی ستاره ای نداری تو شبهات ، آره

بنویس ، با خون مردم بی ستاره

بنویس ، از جوونی که زندانو پیشه داره

بنویس عاقبت ماها دربه دریه

اینجا ایرانه ، گربه ی قلب زمینه

 

نمیدونم در مورد این شعر چی باید بگم . واقعا تاسف باره ....

راستی یه رمان هست به اسم "گندم " نوشته ی م . مودب پور که موضوعش یه چیزی تو همین مایه هاس .

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, |

سلامممممممممممممممممم

وای چقدر دلم واسه همتون تنگ شده بود . جاتون خالی اینقدر خوش گذشت که نگو .

ما یه امضا دور نقشه زدیم . از اصفهان که راه افتادیم به ترتیب : قم . تهران . کرج . چالوس . جواهرده . رامسر . بندر انزلی . رشت . گیلان . آستارا . مراغه . بانه . همدان . اراک . خونه !

البته ما همه ی شهر ها رو نمی گشتیم ها . فقط از کمربندی شون می گذشتیم . ولی تو بعضی  شهرها موندیم . مثلا تو قم ناهار خوردیم ( رستوران آفتاب مهتاب ) تو کرج شبو موندیم ( تو چادر !)تو چالوس هم شبو موندیم . تو جواهرده هم که یه روستا نوک کوه بود و ما از ابرها بالا زده بودیم هم شب موندیم . تو بندرانزلی فقط ظهرش رفتیم تو دریا و راه افتادیم . تو آستارا شب رو تو یه خونه موندیم . تو مراغه هم همینطور . تو بانه فقط به بازارهاش رفتیم و کلی آشغال (!) خریدیم . تو همدان شب موندیم و صبحش رفتیم آرامگاه باباطاهر عریان و بوعلی معروف رو دیدیم . تو اراک هم ناهار خوردیم و تو خونه هم شب رو خوابیدیم .

می بخشید سرتون رو درد آوردم . من اگه رو دور بیافتم تا صبح حرف میزنم .

تا بعد ....

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, |

چهار شنبه 16/6/90

هورا پس فردا راه می افتیم . مستقیم به طرف شمال . امشب به مامان گفتم که بابا زنگ بزنه زود بیاد خونه . زنگ زد ولی بابا باز ساعت 1 اومد خونه .

حسابی اعصابم خورد شد .

ولی مطمئنم که بالاخره فردا می ریم .

هورا


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:, |

راستی من یه وبلاگ می شناسم خیلی قشنگه به شما هم توصیه میکنم برید . آدرسش اینه :

dehkadehyeafsoongaran.loxblog.com

بچه ها برین ضایع نشما !!!!!توی لینک هامم هست .

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, |

چقدر بده آدم دلش برای خودش بسوزه ولی نتونه کاری کنه ...


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, |

چهارشنبه 9/6/90

 

ا

مروز عید فطر بود و من یه دلی از عزا در آوردم . روز خیلی خوبی بود .

 

تازگیا حالم خیلی خوبه . بهتر از دو ماه قبل که همش یاد بدبختی هام بودم .

 

زهرا اینا هنوز از مسافرت نیومدن . آخه رفته بودن مشهد . ما هم فعلا مسافرتمون عقب افتاده چون ماشن بابا خرابه و ممکنه تو راه بمونیم .

 

عصر قرار شد بریم شهربازی مامان گفت که از شهربازی خوشش نمیاد و بعد از یه ساعت ولگردی تو خیابونا بی توجه به غرغرای ترانه(خواهرم) که خسته شده بود ، رفتیم خونه ی مادر .

 

روز خوبی بود .


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, |

از امروز تصمیم گرفتم یه سوال بازار راه بندازم . من یه سوالی مطرح میکنم و شما میتونین بهش جواب بدین . سوال این دفعه یه سوال خیلی جالبه که خودم خیلی بهش فکر کردم . اینم از سوال :

 

اگه خدا 2 ساعت وقت

 

به بنده هاش بده و بگه

 

که گناهاشونو ثبت نمیکنه

 

، تو چه گناهی میکنی ؟

منتظر جواباتون تو قسمت نظرات هستم .

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, |

Ɖɛƨι∂и : zĦaиƉaяк