سوتی

































I aM sOme onE elSe

تو منحصر به فردی ، دنبال چی میگردی ؟!

 پریشب یه گله مهمون داشتیم . یعنی کلن خونواده ی عمه م بودن . اوناهم ماشالا پر جمعیت . ( با دومادا و نوه ها حساب کن ) حالا پسر عمه م ازدواج کرده و ما بنا به این رسم مزخرف پاگشا شون کرده بودیم . 

چون اینا خیلی زیاد بودن ما قاشق چنگال کم آورده بودیم و عمه م که خونشون همین بغله ( همین بغل خونمون !) رفت آورد . عمه م دو تا پسر دوقلو ی حدودا 19 ساله هم داره که اینا بسی شبیه همن . ینی اصن قابل تشخیص نیستن واسه ما . 

خلاصه اونشب یه سوتی من دادم و یه سوتی داداشم که از این قرار می باشد :

داداشم داشت با فرامرز می حرفید ( قل اول ) بعد پا شد رفت براش یه کتاب بیاره ، وقتی برگشت کتابه رو گرفت سمتش که بیا بگیر . حالا فرامرز هم با بابام رفته بودن غذا ها رو بگیرن و این فرزاد ( قل دومی ) بوده . یعنی همچین دهن داداشم چسبیده بود کف زمین و همچین ما بهش خندیدیم که فکر نکنم تا عمر داره این دوتا رو اشتبا بگیره ( تازه فرزاد هم که نمی دونست چی شده گیج شده بود که این کتابه رو چرا داری می دی به من ؟؟)

دیگه آخر شب که اینا داشتن می رفتن، همه دم در جمعیده بودن ، مامانم به من گفت برو قاشق چنگالا که عمه ت آورده بیار که ببره . من رفتم آوردم بعد همش تو فکر بودم اینو به کی بدم حالا ؟ یهو دیدم دست عمه م رو هواست این پلاستیکو گذاشتم کف دستش . نگو حالا این میخواسته با من دست بده من اینجوری ضایع بازی در آوردم !! تا یه رب فقط خودشون داشتن می خندیدن تا نیم ساعت بعد رفتنشون هم خودم داشتم می خندیدم 

بهله دیگه ... شما حواستون رو جمع کنین اینجوری ضایع نشین 


بعضی وقتا هست تظاهر میکنم به چیزی که نیستم تظاهر میکنم به دوست داشتن کاری که ازش متنفرم تظاهر میکنم به دوست داشتن کسی ک ازش خوشم نمیاد ...

اینجور وقتا حالم از خودم به هم میخوره ... 

+ نمی خواستم این چرت و پرتا رو بذارم اینجا ، بعضیا اصرار کردن !!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
ترنم | سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, |

Ɖɛƨι∂и : zĦaиƉaяк